بازگوئی خاطرات تا پیرسالی، ازمشهد قدیم تا کرمان آن سال ها، از هنرهای تزئینی تا هواپیمائی ملی و ماهان، از ناگفته ها تا گفته ها
درباره من
با خودم گفته بودم که اگر حالی باشد ، قلمی میزنم ، که حجت است برای بودن، باز شناسی تازه ایست از خود و محیط ، یعنی که خود را محک زدن در برابر محیط ، و نه چنان تازه بلکه از چشم دور افتاده که داشت فراموشت میشد ، محیطی تازه برای چشم و دل تازه ئ من وگر نه همان است که بود .
ادامه...
ایکاش فتنه خیال تو در پیچ و تاب عمر رفته می خشکید ایکاش طفل خنده ی شرمت در ریزش نگاه نخستین در شلوغ بازار حراج عاشقان ، گم میشد . زان پس ، میتوانستم طعنه های کلام ترا ، درآسودگی با صبر و اشتیاق ، آزمون کنم .
عالی مثل همیشه