شِکوِه
سبزینۀ گلدانِ دلم تر میشد
دربارشِ بارانِ نگاهش، که کَرَم میبارید.
گِله از عشق نباشد،
دلِ بیصاحبِ من، بی سبب مینالید.
هم از اینروست که هر واژۀ شعر
شِکوِهیِ داغِ غمش را دارد.
9 مرداد 93

تاریخ ارسال: سهشنبه 14 مرداد 1393 ساعت 13:06 | نویسنده: هاشم افسریان
| چاپ مطلب
دربارش باران نگاهش .
از عشق گله ای نیست ولی این دل و آهش.
هر بیتک او شد گله از زلف سیاهش.
ممنون دائی جان.