بازگوئی خاطرات تا پیرسالی، ازمشهد قدیم تا کرمان آن سال ها، از هنرهای تزئینی تا هواپیمائی ملی و ماهان، از ناگفته ها تا گفته ها
درباره من
با خودم گفته بودم که اگر حالی باشد ، قلمی میزنم ، که حجت است برای بودن، باز شناسی تازه ایست از خود و محیط ، یعنی که خود را محک زدن در برابر محیط ، و نه چنان تازه بلکه از چشم دور افتاده که داشت فراموشت میشد ، محیطی تازه برای چشم و دل تازه ئ من وگر نه همان است که بود .
ادامه...
MESLE HAMISHEH LTIF VA BA AHSACE MOVAFAGH BASHI
سبزینه گلدان دلم، خیس ز راهش.
دربارش باران نگاهش .
از عشق گله ای نیست ولی این دل و آهش.
هر بیتک او شد گله از زلف سیاهش.
ممنون دائی جان.