هاشم افسریان خاطرات و شعر ها

بازگوئی خاطرات تا پیرسالی، ازمشهد قدیم تا کرمان آن سال ها، از هنرهای تزئینی تا هواپیمائی ملی و ماهان، از ناگفته ها تا گفته ها

هاشم افسریان خاطرات و شعر ها

بازگوئی خاطرات تا پیرسالی، ازمشهد قدیم تا کرمان آن سال ها، از هنرهای تزئینی تا هواپیمائی ملی و ماهان، از ناگفته ها تا گفته ها

صدای موج


دریا ، صدای موج تو با ماست روزوشب

وقتی کف ات به ساحل آرام میرسد

آن توری سپیدحجابش « موج »

می ریزد ازسرش

دستم به سینه بازش نمیرسد

حرفی نگفته ، زلفی بدست باد نداده

محو میشود .

دریا ، این شعر کیست ، که تکرار میشود ؟

خوش میدهی نشان ،

 معشوق خوش جمال مرا

هر لحظه ، بی امان .