هاشم افسریان خاطرات و شعر ها

بازگوئی خاطرات تا پیرسالی، ازمشهد قدیم تا کرمان آن سال ها، از هنرهای تزئینی تا هواپیمائی ملی و ماهان، از ناگفته ها تا گفته ها

هاشم افسریان خاطرات و شعر ها

بازگوئی خاطرات تا پیرسالی، ازمشهد قدیم تا کرمان آن سال ها، از هنرهای تزئینی تا هواپیمائی ملی و ماهان، از ناگفته ها تا گفته ها

از خیابان بهار تا دریا



رنگ روغن روی پارچه 130x154 کاری از ایمان افسریان


چند روز قبل، به خانۀ ایمان دومین پسرم رفته بودم. او تعریف از مردی می‌کرد که از اهالی محله خیابان بهار بود. می‌گفت که اهل محل او را عمو جعفر صدا می‌کردند. سی سال پیش، قهرمان موتور سواری ایران بوده.  با وجودی‌که  پا به سن گذاشته، دل را از موتور جدا نکرده و به عشق آن زمان‌ها، به تعمیر موتورسیکلت‌های پرشی، در مغازۀای که زیرخانه‌اش بود،  خودش را مشغول نگهداشته بود. مردی بریده از دنیا و مردم دار. مغازه دیگرش را به لوله فروشی پُرفروش و پر رونقی واگذار می‌کند ولی اجاره نمی‌گیرد؛ در عوض خواسته بود به عوض اجاره بهاء، ده نفر را به‌کار مشغول و همه را بیمه کند.  طرف نیز به قرارداد عمل کرده بود و جوان‌هائی را به‌کار گرفته بود. در این چند ده سال، آن‌ها بزرگ شده بودند و ازدواج کرده بودند و خانواده تشکیل داده بودند. به‌این خاطر او را عمو جعفر صدا می‌کردند.


خیابان بهار یکی از محله‌های قدیم تهران است. سابقه سکونت در این محله به سال 1310 میرسد. نام خیابان اصلی محله، از ملک‌الشعرای بهار گرفته شده است. عمو جعفر خانۀ قدیمی آجری هفتاد سالۀ خود را به‌همان شکل اولیه حفظ کرده بود. ماه قبل متاسفانه سکته می‌کند و از دنیا می‌رود. اهالی چنان تشییع جنازۀ پر شوری از این فرد عادی و معمولی برگزار می‌کنند که شگفت انگیز بوده وعبرت آموز. مغازه‌ها را می‌بندند. سیاه می‌پوشند و عزادارمی شوند و پیکرش را تشییع می کنند. تابوت او را در خیابان بهار می‌گردانند.


 هفته قبل، بازماندگان وی، کمد و کتابخانۀ قدیمی او را که شکسته و قابل استفاده نبود، در کنار خیابان گذاشته بودند؛ ایمان کمد را بر می دارد و با کمک دوستش خانۀ می‌آورد، تا بعد از تعمیر و رنگ‌، به یاد عمو جعفر، سرپایش کند.


 خانۀ ایمان هم جزو خانه‌های قدیمی‌آن محله است. در باز‌سازی همۀ سعی و تلاش خود را کرد که اصالتش حفظ شود. هر چه ما، اساس و اثاثیه قدیمی داشته ایم، سهم او شده است. درآخرین نمایشگاه نقاشی‌هایش در «گالری اثر» که نتیجه سه سال فعالیش بود و نامش را « بر بساطی که بساطی نیست » گذاشته بود؛ موضوع اصلی، اشیاء و فضاهای قدیمی بود. اشیائی که در دهه 40 ، 50 ، 60 استفاده می‌شدند و احتمالاً آن موقع نو بودند. گویا موضوع کارهایش، حسرت خوردن بر چیزها و شاید کسانی ست که دیگر نیستند. چیزهائی که وقتی نو بودند هم، چیز فوق العاده‌ای نبودند. او در مصاحبه‌ای گفته بود، این کهنگی بنظر من زیباست. نقاشی از اشیائی که عمری بر آن‌ها گذشته و آدم‌ها با آن‌ها زندگی کرده‌اند؛ شاید بیش از نوستالوژی،  احساس «فقدان» افرادی که به این فضا‌ها مربوط بوده‌اند را بیان می‌کند. وقتی ایمان، شخصیت و خصلت‌های انسانی این هم محلی را تعریف و تمجید می‌کرد و به رفتار مردمی‌اش ارج می‌گذاشت؛ معلوم بودحالش دگرگون شده و دلش غمدار. 


ادامه مطلب ...