هاشم افسریان خاطرات و شعر ها

بازگوئی خاطرات تا پیرسالی، ازمشهد قدیم تا کرمان آن سال ها، از هنرهای تزئینی تا هواپیمائی ملی و ماهان، از ناگفته ها تا گفته ها

هاشم افسریان خاطرات و شعر ها

بازگوئی خاطرات تا پیرسالی، ازمشهد قدیم تا کرمان آن سال ها، از هنرهای تزئینی تا هواپیمائی ملی و ماهان، از ناگفته ها تا گفته ها

غار چِنشت




سال چهل‌ویک، سفری به جنوب خراسان کردیم برای بازدید از «غارچنشت» در 60 کیلومتری جنوب شرقی بیرجند. سه نفر بودیم، احمد ظریف و طاهر زاهدی و من. تا روستای کاهین امکان رفت‌وآمد با ماشین بود. ظهر به «مزار کاهی» رسیدیم، امام‌زاده مُحَقری با یک ایوان کوچک که سرپناهی بود بر آفتاب جنوب خراسان. از پیرمرد متولی که بیکار نشسته بود، چگونگی مسیر را تا روستای چِنشت پرسیدیم که باید پیاده گز می‌کردیم. دو فرسخی می‌شد.

یکی دوساعتی که در آنجا بودیم و غذائی خوردیم، هیچ زائری به زیارت نیامد. کوله‌ها را بستیم و راه افتادیم. در طول راه جنبنده‌ای به چشم نخورد. حالا می‌بینم که درسفرهای نوروزی امسال به گفته فرماندار سربیشه 188400 نفر، مزار «بی‌بی زینب خاتون» دختر امام موسی کاظم را، زیارت کرده‌اند. مزار درزمینی به وسعت 20 هکتار بنا شده و ضریحی مُطلا با طرح ضریح امام رضا در زیرگنبدآن قرارگرفته است.

شب را در خانه کدخدای چنشت بودیم و صبح به دهانه غار رسیدیم. غار در دامنه کوهی صخره‌ای و ورودی آن با مصالح ساختمانی مثل آجر و سنگ بناشده بود...

این غار، در شمال روستا قرارگرفته و براثر زمین‌لرزه‌های، رخ‌داده در طول تاریخ، پدید آمده است. حدود ۶۰ تا 70 متری طول داشت و عبور از مناطق مختلف آن به‌سختی امکان‌پذیر بود. در این غار بازمانده اجساد، استخوان‌های درهم‌شکسته انسان، ابزار و پارچه، جمجمه زن و مرد و منبع آب که با ساروج ساخته‌شده بود و نردبان‌های کوتاهی که یک دهلیز را به فضای دیگر وصل می‌نمود، به چشم می‌خورد. گفته می‌شود از این محل به‌عنوان زندان و یا پناهگاه استفاده می‌شده است. غار چنشت بنا به اسناد تاریخی در سال ۶۱۴ هجری قمری توسط «سید محمد مشعشع» کشف گردید. وی پس از کشف، نسبت به انتقال اجساد «سیدحامدعلوی» و فرزندانش که از شیعیان دوران حکومت عباسی بودند و توسط سربازان حکومتی در داخل غار کشته‌شده بودند، به بیرون این غار اقدام نمود و آرامگاهی برای آن‌ها در روستای چنشت بنا کرد.

شب را هم میهمان کدخدا بودیم. پذیرائی با چای بود و شام هم نان و دوغ. خانه‌های روستا بسیار تمیز بدون استفاده از آجر و چوب. گنبدهای گلی که با کاه‌گل رومالی شده بود، اما جنبنده‌ای در ده دیده نمی‌شد. نشانی از بچه‌ها وزنان نبود، خلوتی عجیبی حاکم بود، بااینکه تابستان بود و مدرسه تعطیل، هیچ بچه‌ای در کوچه‌ها ولو نبود، هیچ زنی پای اُرسی هیچ دری ننشسته بود. این‌که فقط کدخدا و عیالش بودند، تعجب ما را بیشتر برانگیخته بود. وضعیت دِه، نشانی از فقر و فلاکت داشت. از پذیرائی کدخدا متوجه شدیم که اوضاع خراب است. نان و دوغ که شام شب نمی‌شود. کدخدا طرف حساب دولت بود و ماهم نامه از فدراسیون کوهنوردی داشتیم. او وظیفه پذیرائی از میهمانان که به ده وارد می‌شدند را داشت، این رسم دیرینه‌ای در ایران است. دل را به دریا زدم و علت این خلوتی را پرسیدم، اینکه بچه‌ای را در کوچه ندیدیم، اینکه فقط چند پیرزن و پیرمرد در گوشه و کنار دیده شدند، اینکه صدای گاو و گوسفندی نمی‌آید! کدخدا ما را ماموردولت می‌پنداشت. اینکه از مشهد آمده بودیم و یک‌راست سراغ غار را گرفته بودیم، برایش مُسَجّل بود که مأموریتی داریم. اول گفت که اهالی اهل دنیا گشتن هستند و تابستان‌ها به شهرهای دیگر می‌روند؛ اما متوجه شد که قانع نشدیم؛ با سرافکندگی ادامه داد:  از راه کشت و زرع، با این خشکی زمین که نمی‌توانند شکم خود و بچه‌ها را سیر کنند. نه دامی داریم و نه کِشت دیم. آن‌قدر نیست که جوابگو باشد. فاصله طولانی تا بیرجند و نبودن راه که نمی‌شود برای عملگی به شهر رفت و شب را برگشت. سال‌هاست که اهالی، زنی و مردی، بچه‌ها را برمی‌دارند و دسته‌جمعی، راهی مشهد می‌شوند.

 پرسیدم مگر آنجا کسب‌وکاری دارند؟ لزومی به پاسخ گفتن نداشت، من مثل بچه او بودم، اما این فکر را می‌کرد که درد را بگوید تا درمانی برایش پیدا شود. بالاخره حرف آخر را زد و گفت: برای گدائی می‌روند، کار و شغلشان همین است. بچه‌ها را هم مجبورند با خود ببرند. اینجا کسی نیست که آن‌ها را نگهداری کند. حرف او را اگرچه هیجده سال بیشتر نداشتم، ولی خوب می‌فهمیدم. آن زمان اسدالله اعلم فرزند امیر قاین، رئیس دربار شاهنشاهی بود. آن روز، اینکه جماعتی برای گدائی کوچ کنند برایم قابل‌درک نبود، ولی امروز قابل‌فهم شده است. امروز که نه اسدالله اعلم هست و نه شاهی و درباری. مهاجرت و کوچ مغزها همان کوچ گرسنگی است از نوعی دیگر.

در خبرها خواندم که اهالی روستای چنشت که اکنون جمعیت آن به 700 نفر رسیده است، یارانه یک ماه خود را که مبلغ 31000000 ریال شده، برای خرید ضریح امامزاده سیدحامدعلوی که ازغارچنشت بیرون آورده شده بود، اهدا کرده‌اند! حالا تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل.

 

 

 

غارچنشت


سال چهل ویک، سفری به جنوب خراسان کردیم برای بازدید از «غارچنشت» در 60 کیلومتری جنوب شرقی بیرجند. سه نفربودیم، احمدظریف وطاهرزاهدی ومن. تا روستای کاهین امکان رفت و آمد با ماشین بود. ظهر به «مزارکاهی» رسیدیم، امام‌زاده محقری با یک ایوان کوچک، که سرپناهی بود برآفتاب جنوب خراسان.  از پیرمرد متولی که بیکار نشسته بود، چگونگی مسیر را تا روستای چنشت پرسیدیم، که باید پیاده گزمیکردیم. دوفرسخی میشد. یکی دوساعتی که آنجا بودیم وغذائی خوردیم، هیچ زائری به زیارت نیامد. کوله‌ها را بستیم و راه افتادیم. درطول راه جنبنده ای به چشم نخورد. حالا میبینم که درسفرهای نوروزی امسال به گفته فرماندار سربیشه 188400 نفر، مزار «بی بی زینب خاتون» دختر امام موسی کاظم است را، زیارت کرده اند. مزار درزمینی به وسعت 20 هکتار بنا شده وضریحی مطلا با طرح ضریح امام رضا زیرگنبدآن قرارگرفته است.

ادامه مطلب ...