هاشم افسریان خاطرات و شعر ها

بازگوئی خاطرات تا پیرسالی، ازمشهد قدیم تا کرمان آن سال ها، از هنرهای تزئینی تا هواپیمائی ملی و ماهان، از ناگفته ها تا گفته ها

هاشم افسریان خاطرات و شعر ها

بازگوئی خاطرات تا پیرسالی، ازمشهد قدیم تا کرمان آن سال ها، از هنرهای تزئینی تا هواپیمائی ملی و ماهان، از ناگفته ها تا گفته ها

با یاد بزرگواران الف - بامداد و م - امید




چه دره ها که گذ شتیم ، در فرازوفرود
چه عرصه ها که ستاندند ، با قیام قعود
چه عشوه ها که خریدیم ، در سبکسالی
چه جامه ها که دریدیم ، در پگاه درود
چه گفته ها که نگفتیم و ، درگلو خشکید
چه شکوه ها که به دل بودو، در میانه نبود
چه خوابهای طلائی که مستجاب نشد
چه ناله ها که به اندوه سینه ها افزود
چه خنده ها که به لب آمدو، به خاطرماند
چه اشک ها که فرود آمدو، غمی نزدود
چه دستها که به آن سروقامتش نرسید
چه رسته ها که به امید دجله معبری نگشود
چه شام های بلندی که بامداد نداشت
چه واژه های زلالی که میم امید گشود
چه رهروان عزیزی که بین ره ماندند
چه سبزپوش بهاری که در میانه غنود
بیاد غیرت آزادگان این بروبوم
نشست خامه به کاغذ ، واین ترانه سرود

_______________________