در فرار از پریشیِ وصلی که بُگسست
دلِ بیزبانِ مرا، با پیامی که در خاطرم نیست
بهپرواز دادی، بههر جا پراندی.
قصۀ عاشقی را که از یادمان رفته بود
بهآواز خواندی ، بهمنظر نشاندی.
نسیمِ صدایت غزلهای نا گفته را خواند
ندانم چه سُودا سرت بود !
که ما را به اینجا کشاندی.
فروردین نودوسه
از زلف تو امروز ای یار ، گشتم به سر کوهت زار .
از آن سر کو تا این کوه،دستی بکشو زلف بردار .
یارم توببین گم گشتم ،چون غرق تلاگم گشتم.
از بهر من بد کردار، زلف از رخ و رویت بردار .
یادت شده در کوی تو، من مست شدم از روی تو.
زلفت شده اندر انکار ، مه رخ بت من زلف بردار .
روزم شده شب، شب هم روز،سوزم به شبم هم بر روز.
خورشید روخت روزم دار مهتاب گلت بر شب بار.
زلفش تو ببین دل چون است . از دوری رویش خون است.
از هجر روخش دل بر دار از نور کمش هم شد تار.
دست از سر این دل بردار ،دل را به رخ دلبر دار.
تا باز دل من با رویش ،گردد به سر عشق در کار.
چناران زمستان 82
ممنون دائی جان
dar vogodat khodavand anchenan ahsase latifi nehadeh ke dar ashaar vaneveshtehayat tajali mikonad va bar dele khanandeh mineshinad man bi akhtiar aval be soragh veblog to miravam