ای خوشا باز قدیما
اون قدیم و ندیما
سفره های رنگبرنگ
مردم خوب و قشنگ.
خنده های ناز تو
که مث غنچه گلهای اقاقی رو درخت
تو کویر دل من
یکدفعه باز میشد
برق چشمات تو شبا
کلید راز میشد
عقده های دل گمگشته من باز میشد.
یاد اون در بدری ، خون جگری
قصه های سبز پری.
یاد اون روزا که با ، لاله عباسی باغ
گونه هات سرخ میشد.
گیسوتو بافته بودی ، مث اون پیچش تاک ، که یله داده به خاک .
اون صفای کوچه باغا دیگه نیست
ملا گشتن تو رواقا دیگه نیست
قصه های ننه آقا دیگه نیست
لطف بی قل وغش پاک تو با ما دیگه نیست.
همه از سنگ شدیم
همه بی رنگ شدیم
همه دلتنگ شدیم.
دیماه 46 – تهران
ein sheariaarto doost daram ye jori yad shear pariaye shamlo aftadam
دیگه وصل جا شو به هجرون دادو رفت
شب یلدا به زمستون دادو رفت.
چشم اشفته مجنون توی اون شهر غریب
دیدشو به سیل با رون دادو رفت .
یلدای نمی دونم چه سالی بود. ولی زمانش خیلی هم مهم نیست .
ممنون دائی.