حالا بهار
حالا درختان افرا و توسکا.
حالا همه ی آینه ها، همه اشکها همه فلق ها .
وآن رطوبت سمج شالیزار، و عطراویشن هاو گزنه ها.
گلهای باقلای کنار اطاق.
وترنم آوازگیلک، که بیشه رافتح میکند
که دشت را میگیرد.
حالا قارچهای روی گاله ها
کنارجوی، پای درخت.
حالا گلهای زرد کوچک بی بو
گلهای آبی رنگ با ساقه های بلند
و ترنم باد در شالیزار، در بیشه، در رزیا،
و گلگشت قاصدکها و پاپلی ها
تا شکوفه گیلاس وحشی.
حالا پیوند برگها، پیچک ها، مرزها، کنارها.
وسینه سبز کوه، باقله ی سفید خفته در بخار.
و بازی گنجشکها در بوته های نورس پیاز.
ودیدارنیزار بیمار.
وسد آبها وآبرسانها، و صدای پاسداری سگها.
و چون همیشه، زردی آفتاب غروب .
و چون همیشه، رطوبت باران دوشین.
حالابهار شالیزار،
و آرزوی دیدار
اردیبهشت 46 تهران