زمانی که در ایران ایر مشغول کار بودم، آقای شفتی در یک دوره مدیر عامل و رئیس من بود. مدیر کاردان و باتجربه و علم آموخته. میدانست در آن بلبشوی بعد از انقلابِ دهه شصت؛ چگونه بگوید و چگونه بنویسد و چگونه با سررشتهداران جریانهای سیاسی و امامان جمعه مرتبط شود تا بتواند گلیم صنعت هواپیمایی مملکت را از آب گلآلود دوران جنگ و بعد از جنگ، بیرون بکشد. مدیر محافظهکاری بود. قطعاً حالا او هم حرفهای زیادی در دل دارد، اما به نظر مصلحت نمی بیند که بنویسد یا بلند بگوید. کاش نمونه این خاطرات که تاریخ شفاهی صنعت هوانوردی این آبوخاک است، مکتوب گردد تا گرههای کوری را که در این سیوچند سال زده شد، به دست دلسوزان آینده این بخش از هوانوردی مملکت گشوده شود.
به خاطرم میآید که در فرانسه مقامات ایرباس، با او به صحبت مینشینند و از نتایج آن گفتگو، دو طرف راضی؛ چراکه زبان هم را میفهمیدند. اینکه ایرانایر خریدار است و ایرباس فروشنده. در نخستوزیری مهندس موسوی، قرار به نخریدن بود. چراکه جنگ بود و اولویتهای جنگ.
جنگ که تمام شد و هاشمی رفسنجانی در رأس امور اجرائی قرار گرفت، قرار به خریدن شد. یک پکیج از هواپیماهای مختلف ایرباس که بیستونه هواپیما را شامل میشد، بهاصطلاح روی میز قرار گرفت. با مذاکرات حرفهای که صورت پذیرفت، دو فروند ایرباس 300-600 تحویل داده شد و قرا ر بر این گذاشته شد که 28 فروند باقیمانده ظرف 4 سال ساختهوپرداخته شود.
به خاطرنمیآورم که چه تغییراتی صورت گرفت که این آقای شفتی با همه تجربهاش در هواپیمایی، به وزارت امور خارجه مأمور شد. او که از نسب به سید شفتی بزرگ در اصفهان میرسید و از سبب، به مدیریت فنی هواپیمایی بریتانیا در ایرانِ قبل از انقلاب و به لحاظ خویشاوندی به مرحوم نوربخش بانک مرکزی. از هواپیمایی به خارج پرتابش کردند و بجای ایرباسها، سفارت ایران در اسپانیا را تحویل گرفت.
یک ناآشنا بجای این آشنا نشاندند. حاصل چه شد؟ خرید ایرباسها هوا شد و در عوض با واسطهگری و دلالبازی 6 هواپیمای ایرباس A-310 مستعمل که ترکها به ایران قالب کردندکه قصهاش را شاید بدانید؛ موتور این هواپیماها مناسب سطح ارتفاع فرودگاههای ایران و گرمای تابستان نبود. تحریم امریکا تعمیرات آنها را مشکلساز کرد و بهتوالی در آشیانه فنی زمینگیر شدند تا بالاخره راهحلی پیدا شد و بعد از مدتها کشوقوس و هزینه، عملیاتی شدند.
ادامه مطلب ...