جمع خانوادۀ آسِد مَمّد « آقاسیدمحمد » درسال 1326 به خانهای درکوچه روشنِ، خیابان خسرویِ مشهد، نقل مکان کردند. تا سال نود، این خانه پابرجابود. بعد، دربرنامه توسعه آستان قدس قرار گرفت و تخریب شد. تعداد بچه ها به هفت رسیده بود، سه دختر و چهارپسر، با یک تلفات آنهم پسر. این خانۀ هفتاد متر بود و اسکلتی چوبی داشت.
ورودی از یک کوچه دومتری خاکی. حیاطی چهل متری، باحوضی در وسط و پلهایکه به اطاق نشیمن و مهمانخانه میرفت. یک ایوان باریک، که روی ستونهای بیرون آمده ازسقف زیرزمین، ساخته شده بود. از همین ایوان برادرِ بعد ازمن، به پائین افتاد و چانهاش درید. - خدا رحمت کند یحیی را زودرفت - دیوارضلع غربی حیاط را، دویاس امین السلطان پرکرده بود. پراز گنجشک، که بی امان با هم حرف میزدند.
اما صدایشان شبها در نمیآمد، چه عطری درآن چهاردیواری می پیچید!
دیشب به خوابم آمدی.
بسان عطر یاس ها، تمام
صبح بی تفاوت مرا،
به روزهای کودکی ،
به آن دو یاس توامان:
« که آشیانه ی پرنده های کوچک بهار بود» کشیدی و،
به کوچه باغ آشنا ، نشاندیم. مهر 47 - تهران