هاشم افسریان خاطرات و شعر ها

بازگوئی خاطرات تا پیرسالی، ازمشهد قدیم تا کرمان آن سال ها، از هنرهای تزئینی تا هواپیمائی ملی و ماهان، از ناگفته ها تا گفته ها

هاشم افسریان خاطرات و شعر ها

بازگوئی خاطرات تا پیرسالی، ازمشهد قدیم تا کرمان آن سال ها، از هنرهای تزئینی تا هواپیمائی ملی و ماهان، از ناگفته ها تا گفته ها

بهانه




شب آنجاست ، بهانه ات اینجاست

روز اینجاست ، نشانه ات آنجاست


مینویسم ، میخوانی

میگویم  ، میدانی

میخواهم ، میرانی


یرای شعر گفتنم ، ترا بهانه میکنم

به ماندگاریت ، 

دعای خالصانه میکنم 


سلامی دوباره



خم این ساقه سترون را 

بر من بسته پا بهانه مگیر

انبوه لحظه های گرفتار روزگا ر

سد سکندریست ، بر تابش طلائی آفتاب عشق


نصرت بده مرا
تا از میان سینه تنگم به آفتاب
سلامی ،
 دوباره کنم